حرف زدن و شیوه سخن گفتن، نشانه ”شخصیت انسان“ است. این انسانهایِ بی شخصیت هستند که برای ”حرفِ“شان ارزش قایل نیستند و نسبت به حرفی که می زنند خود را متعهد نمی دانند.
بعضی ها ”حرف زدن“ را، بدونِ آنکه به معنا یا مفهومِ آن توجه کنند و بسنجند بیان می کنند، اینان گویی ”حرف زدن“ را تنها مجموعه ای از لغاتی می دانند که به دیگران بفهمانند که ”مـاهـم وجــــود داریـم“.
البته در ادبیاتِ فارسی به این نوع حرف زدن ها ”حرف هایِ یه من یه غاز“ هم می گویند و گوینده آنرا نیز ”بی شخصیت“ می خوانند که فرومایه و تهی از ”عقل و فهم“ است و از نظرِ فرهنگی هم، برای چنین کسی نمیتوان ”ارزش“ قائل شد. چون هیچگاه نسبت به حرف هایی که بیان می کند، خود را متعهد نمی داند و فقط حرف می زند..
و نیز از نظرِ علمی ”حرف زدن“ نوعی بیان از فعالیتِ مغزی است که ممکن است مفید یا مضر باشد، لذا پس از ”تفکر“ و ”بررسی های لازم“ به زبان آورده می شود، چون گوینده چنین سخنی انتظار دارد سخنش موردِ توجه قـرار گیرد و به نظر یا خواسته او جامهً عمل پوشانده شود و یا علتِ عدمِ عمل به آن برایش توضیح داده شود، این حقِ اوست و در فرهنگِ کشورهای پیشرفته چنین است که برای انسان ها و حرفِ آنها ”ارزش“ قائل اند و به هم اعتماد می کنند لذا بین حرف و عمل یک ارتباطِ مناسب بر قرار کرده اند.
اما متأسفانه در جوامعِ عقب افتاده ”حرف“ ارزشِ خود را از دست داده، چون همه فقط حرف می زنند… با حرف فدایی و قربانِ هم می شوند، با حرف وعده و وعیدها می دهند، با حرف هم فکر و همراه تو می شوند، با حرف شخصیت های یکدیگر را ترور می کنند و با حرف…. لذا دیگر کسی به کسی اعتماد ندارد، همه به هم با سوءِ ظن می نگرند، چون همه به هم دروغ می گویند، بقولِ آن شاعر: ”در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تو را می بوسند طنابِ دارِ تو را می بافند، مردمی که صادقانه دروغ میگویند و خالصانه به تو خیانت می کنند و…“ در نتیجه ”انســان“ از ارزش افتاده و بدبینی ها و بداخلاقی ها بیشتر شده بطوریکه گوئی همه عصبی شده و با تهاجم با یکدیگر سخن می گویند، لذا می بینیم هیچ طرحی ارایه نمی شود و هیچ رشد کیفی هم بوجود نمی آید، افرادِ با هوش و نابغه هم که از فعالیتِ مغزیِ بالایی برخور دارند، اگر در این جوامع مانده باشنـد، لااقل فعالیت های مغزی خود را به زبان نمی آورند و با سکوتِ خود، آنها را مدفون می کنند…
آری، این فرهنگ و فضایِ حاکم بر آن جوامع است که عملاً موجبِ عقب افتادگی کشور گردیده و زمینه را نیز برای دخالتِ کشورهای بیگانه مساعد نموده است.
از این بدتر هنگامی است که برخی از مسؤلینِ یک کشور ”نسنجیده“ حرف بزنند و به مردمِ خود ”دروغ“ بگویند و یا به دروغ وعده و وعیدها بدهند و کسی یا نهادی هم نباشد که به حرفهای آنها جامه عمل بپوشاند و نیازها و خواسته های کشور را بر آورده سازد. که متأسفانه موجبِ آثارِ منفیِ بسیاری می گردد از جمله وجودِ ”تضادها و تناقض ها“ در بخش های مختلفِ جامعه و ”بی اعتمادی مردم نسبت به مسؤلین“، حتی به تمسخر گرفتنِ حرفهای آنها و و…
به هر حال حرف زدن بدونِ آگاهی و سنجیدن، و نیز بدونِ تعهد به کلامی که از دهان بیرون می آید، خــلافِ ”عقل“ ، ”انسانیت“ ، ”دین“ و ”اخـلاق“ است، ضمن آنکه حاکی از آنست که صاحبِ آن کلام ”فرومایه“ و یا تهی ازعقل است، از نظر ادیان هم شدیداً چنین شخصی موردِ توبیخِ الهی است، چنانکه خداوند متعال در قـــرآن می فرماید: ”چــرا بـه آنچــه می گوئیــد عمـل نمی کنیــد؟!“(۱) یعنی هیچگاه حرفی را به زبان نیاورید مگر اینکه بخواهید به آن عمل کنید. که این از ویژگیهایِ مهمِ انسان های باشخصیت و کشورهای پیشرفته است.
واقعاً جای بسی تأسف است انسان هائی که خود را دیندار و مسلمان می دانند چگونه می توانند خلاف دستور خدا اینچنین نسنجیده و بی تعهد سخن رانده و به راحتی دروغ بگویند!!.
آیا نمی دانند این بالاترین و بزرگترین گناه است؟!!.
_______________________________________________________________________________
۱- سوره صف آیه ۲