‎هویت واقعی انسان معاصر

شیوه آن اقلیتی که بر دنیاحکومت و فرمانروایی دارند و توسط انجمن های مخفی به طور نامحسوس کنترل ذهن بشریت را به عهده گرفته اند چیست ؟  و با چه روشی توانسته اند انسان را در زندانی نامحسوس، اینچنین به بردگی بگیرند ؟ آنان  چه کسانی هستند ؟ و چه بلایی همچنان بر سر بشریت می آورند؟

‎          آن چیزی که ”انسان“ را از دیگر حیوانات تمیز می دهد و به او، ارزشی والا و”خاص“ می بخشد تا در این عالم، منحصر و  بی نظیر باشد همانا استعدادها  و سرمایه هایِ عظیم اوست که اگر شناخته ، شکوفا و رشد گردد به تعالی خود دست یافته و بر هستی امیری مهربان بوده و ”سازنده“ و ”زاینده“ می گردد. بقول شاعر شیرین سخن:

درخت تو گر بار دانش بگیرد                                 به زیر آوری چرخ نیلوفری را

              
در غیر اینصورت، یعنی فراهم ننمودنِ  ”محیط مساعد“  یا  ”امکاناتِ  رشد“، برای انسانها،  انسان هم حیوانی می شود مانند دیگر حیوانات، که دو پاست و با این شکل و قیـافه است، و زندگیش هم، خلاصـه در تلاوتِ  تکرار  و الکی خوش بودن های مبتذل و بی بهره است .

البته شایانِ  ذکر است، آن اقلیتی که بر دنیا حکومت و فرمانروائی دارند، که به ”سلطه گران“  و ”استعمارگران“ معروفند همواره برای حفظِ  قدرت و اقتدارِِ خود، خواستار چنین زندگی ای برای انسانها هستند.  لذا می بینیم برای این امر هزینه ها می کنند، تشکیلات سری و فوقِ  سری می سازند و برنامه ریزی ها می نمایند تا انسانها سطحی نگر و عوام و  تنگ نظر بمانند و همواره سر گرم و مشغول باشند.          آری، با مسخِ  انسان، به خوبی میتوان منابع و منافعِ  ملتها را موردِ  تجاوز و چپاول قرار داد و به راحتی برحکومت و فرمانرواییِ  خود ادامه داد.  مگر نه چگونه ممکن است جوامع انسانی از افکاری روشن  و ذهنی بیــدار برخوردار باشند و اجازه دهند در مقابل چشمانشان، بیگانه ای و یا متجاوزی اموال و دارائی های آنان را به غارت ببرد، عزیزانشان را به زندان انداخته و یا بکشد و منافعشان را نیز چپاول نماید؟!!   
این نیست مگر اینکه بگوئیم بشریت امروزه دچار یک ”هیپنوتیزمِ بزرگی“ شده و متوجه نیست چگونه بهترین سنین عمرش، بلکه همه زندگی و هستی اش، اینچنین زشت، ضایع می گردد.

البته بهتر است بدانیم آن اقلیت مذکور، که همواره با تجاوز و چپاول و غارت، ثروتِ  ملتهایِ  محروم و توده های مظلوم را بدست گرفته، مدتهاست با تشکیلِ ”انجمن های مخفـی“، تلاش برای فضا سازی  با حفظِ  فرهنگِ  بومی آن مناطق جهت ”کنترل ذهن مردم“ را دارد ، و با استفاده از صنایع متعدد و متفاوت ، که همگی یک هدف را دنبال می کنند، 
یعنی با استفاده از ”تلویزیون“ ، ”سینما“ ، ”بازیهای کامپیوتری“ ، ”بازیهای سیاسی“ ، ”اینترنت“ ، ”فیس بوک“ ، ”ماهواره“، ”سی دی هایِ  مستهجن“ ، ”داستان های مبتذل“ ، ”کازینـو“ ، ”موسیقی های معروف“،  زندگیِ  برخی از”ورزشکاران“ یا ”هنرپیشگانِ  مشهور“، ”فیلم های گوناگون“  و حتی ”دین“…  گستره ی زیادی از اطلاعات ما را فراهم نموده اند بطوریکه اکثرِ اوقاتِ  زندگیِ ما را پُر کرده اند.

آنها همواره با روش های نامحسوس  و ”القائات“ متفاوت به روی ضمیر ناخودآگاه  و خودآگاهِ ما،  تفکر ما را به آن چیزهایی که خودشان می خواهند  جلب و مشغول می نمایند  و آن عقائدی را که خود می خواهند طوری به باور ما رسانیده اند که اصلاً فکر می کنیم این افکار خودِ ماست…   بعبارت دیگر می توان گفت ما فرمانبردار شده‌ایم، افکار ما شکل داده شده، ذائقه ما شکل داده شده، ایده‌های ما به ما تلقین شده، و خلاصه یک عمر مورد بازی قرار گرفته ایم و غالباً خود نمی دانیم… و جالب اینکه حتی جوامع دموکراتیک هم، بر طبق آن سازماندهی شده است. یعنی اگر انبوه انسان‌ها بخواهند در جامعه‌ای کارآمد و بدون مشکل زندگی کنند، باید همان گونه در کنار هم کار کنند.

از طرفی دیگر بوسیله ”سکس“  ، ”مواد مخدر“  ، ”قمار“  و ”مشروبات الکلی“ ، تأثیراتِ  شایانی بر تفکر انسان گذاشته اند و از این رهگذر بهره های بسیاری جهت کنترل ذهنِ  مردم بصورت آزاد یا ناخودآگاه برده اند.   آنان طرحی بسیار زیرکانه و شیطانی را پیاده کرده و خوب می دانند که با گسترش فسـاد  و اعتیاد یا انحراف در جامعه ، براحتی میتوان بر مردم حکمرانی کرد ، زیرا کسی که پای پوچ می ایستد به همه چیز تن خواهد داد .

این انجمن های مخفی که تداوم حیات خود را در شستشوی مغزی و ”القائات فکری“ و نیز ”تفرقه“ در میان مردم  می دانند، مهمترین کارشان این است که توجه انسان ها را از نگاهِ باطنی و عمیق داشتن، به نگاه ”ظاهری“ و سطحی داشتن، یا ”تنگ نظر“  و ”کوته بین“ بودن، که مرزهای شناخته شده و محدود دارد جلب نمایند و ضمن کنترل اطلاعات انسانها (که بیشتر یا بالاتر از اطلاعاتِ  ارایه شده نباشد) و القاء تفکرات خود ، ارزشهائی را که خود می خواهند، بصورت اغوا کننده به نمایش بگذارند،     بعبارت دیگر عقلِ هدایتگر را ــ که لازمه انسان شدن انســان است ــ کنار زده، بطوریکه هیچ آموزش یا پرورشی در جهتِ  رشد یا شکوفایی  آن نباشد(چنانچه وضع اسفبار نظام آموزش و پرورش را در تمامی جوامع بخوبی می توان دید) و بجایش ”عقلِ معاش“ و ”غریزه“ را، همراه با مشتی اطلاعاتِ  به درد نخور،  بر صدرِ اندیشه ی انسانِ  امروزی نشانده اند، بطوریکه میزانِ ارزش ها نزدِ انسان و در جوامعِ انسانی، بر پایه ظواهر و مادیات قرار گرفته، مانند: ”ثروت“ ، ”شهرت“ ، ”قدرت“ ، ”زیبائی ظاهری“ و ….  و از نگاهِ باطنی  و ”زندگی عاقلانه“  یا ”قدرت فهم“  و ”شعور“  و ”آگاهی“  و ”خـرد“ که آفریننده ی همه ارزشهای راستین و لازمه ی هویت حقیقی انسان است، خبری نیست، بلکه بشریت اندیشه های مخرب و مذموم به خود گرفته  و سرگردان شده  و یا همچنان مشغول و گرفتار و سرگرم است .

این درست همان چیزی است که آنها، با برنامه ریزی های حساب شده،  از انسان ساخته اند تا برای دستیابی به منابع  و منافع جوامع بشری ، اینچنین او را مشغول و مغلوب نموده و بر او حکمروائی نمایند،   مگرنه انسانی که عظمت خود را شناخته و از هستی و نقش خود در هستی آگاه گردیده  و می داند که بیهوده و عبث به دنیا نیامده که زندگی ای ذلت بار  یا الکی خوش و ”مبتذل“ داشته باشد، بلکه سرشار از استعداد و سرمایه هاست پس مسئول است و برای هدفی ”والا“ و بالا آفریده شده که رشد یافته خوشبخت و متعالی گردد…       بنابراین انسانی که استحمار و اسیر و ذلیل گردیده و تن به استثمار و استعمار و ذلت داده، بطوریکه براحتی مورد تجاوز و غارت و … قرارمی گیرد در جامعه ای زندگی می کند که آن جامعه دارای ساختاری ”سالم“ و تفکری ”آزاد“نیست، بلکه توسط سلطه گران و ظالمان اداره می شود.   پس اینکه امروزه می بینیم بشریت  ”ازخود بیـگانه“ شده و در هر منطقه ای از دنیا، به نوعی ”اسیر“  و ”سرگرم“  و ”الکی خوش“ گشته و یا سردرگم و افسرده ، پناه به تخیلات و توهّمات آورده ، این بزرگترین جنایتی است که آن ”اقلیت جهـانی“ برای رسیدن به منابع و منافع ملت ها ، بر سر انسانها آورده اند .
 چنانکه می بینیم در همه جوامع دنیا به ”نظام آموزشی“ که بزرگترین و موثرترین سازمان بنیادی در پرورش و رشدِانسانهاست و نیز می تواند به انسانها آگاهی های لازم داده و به آنها حیات بخشد ، با انبوهی اطلاعاتِ  زاید و یا بیگانه از زندگی که هیچ همخوانی با طبیعت و فطرت انسان ندارد ، ذهن ها را مسموم  و بدین وسیله با ”تزئین انسان“ ، سعی در ساختن انسانهای جعلی دارند ،  خصوصاً به ”علوم انسانی“ که بدون توجه به آن، هیچ گونه برنامه ریزی علمی در هیچ سطحی، عملی نیست توجه ای شایسته و بایسته نمی شود بلکه تنها توجه ای که به آن  می گردد در حوزه مسائل امنیتی و یا دارائی و مالیات است که  توجه کافی و وافی هم بعمل می آید،       آری، متأسفانه امروزه بروشنی میتوان دید به ”مسایل نظامی“  و ”مالیاتی“ به مراتب بیشتر از مسایل انســانی توجه می گردد .    که البته 
این امر بسیار مهم است، زیرا نشان دهنده هویتِ  حقیقی حکومت های جهان است که نمی خواهند انسانها از ”آگاهی لازم“  و ”زندگی بهتر“  و ”متعالی“ برخوردار باشند، نمی خواهند قدرت تفکر  و خلاقیت انسان ها شکوفا گردد، نمی خواهند ”معنویت“  و ”اخــلاق“ بر مادیات و تجملات غلبه داشته باشد.      آنها بخوبی می دانند با آگاهی از ”علوم انسانی“ که با نهاد و ”فطرت انسان“ سازگار است، بهتر نیازهای روانی انسان برآورده می شود و بیشتر مشکلات او در زندگی (بطور چشمگیری) کاهش می یابد،    و نیز از یک طرف ایجاد ”همگرائی“ مابین انسان ها می نماید  و از طرفی دیگر، موجب می گردد تا ضعف ها و نارسائیهای ایدئولوژی ها هویدا گردد، بدین دلیل از علوم انسانی خوششان نمی آید، بطوریکه حتی برخی او را دشمنِ خود می خوانند…         لذا ، با سرمایه گذاریهای هنگفتی که به روی رسانه ها و صنایع سرگرم کننده و مستهجن می کنند، همواره سعی در شستشوی مغزی و القائاتی که می خواهند، دارند، تا بدینوسیله کنترل ذهن ما را همچنان ”محصـور“  و ”محـدود“ نگه دارند.  مگر نه، همه می دانند خیلی چیزهای مهم و ضروری در این جهان، از آنچه تلویزیون به خوردِ ما می دهد وجود دارد،  اما آنها به شکل نامحسوسی ”زندانی برای ذهن“ ساخته اند، تا بیش از آنی که آنان می خواهند ”آگاه“ نگردیم لذا می بینیم در همه جای دنیا آگاهی ”جرم“ است.

این اقدامات را، غالبِ حکومتهای دنیا، هر چند با شیوه های متفاوت و اشکالِ گوناگون، اما همه در یک راستا و برای یک هدف انجام می دهند و آن حفظ و نگهداریِ ”بینشِ محدود“  و  ”محصور“ است،  بعبارتی دیگر جهانی را به روی چشمان ما کشیده اند که نتوانیم حقیـقت را ببینیم، ”حقیقتِ  انسان“ ،  ”حقیقتِ  زندگی“،  ”حقیقتِ  هستی“.…      
پس، عقلِ عاقبت اندیش حکم می کند که جامعه ی انسانی باید توسط رهبران فکری و فرهنگیِ امین اداره شود تا انسان به ”شکوفائی“  و ”رشد“  و ”تعالی“ خود برسد و بدیهی است این تنها با بکارگیری علوم انسانیِ تجربی  و عقلی امکان پذیر است که اگر در جامعه ای تحقق یابد دیگر جائی برای دیکتاتورها و چپاولگران و متجاوزین نخواهد گذاشت .

پس می توان گفت در این دوران، هیچ شهیدی خونین تر و عظیم تر از ”علوم انسانی“ نیست.                           
بنابراین، هنگامی که می بینیم حکومتهای دنیا توجه لازم و بایسته به علوم انسانی نمی کنند بلکه بجای ”خودشناسی“  و ”حقوقِ انسان“، با مشتی
محفوظات و اطلاعاتی که هیچ به دردِ انسان و زندگی او نمی خورد، همچنان ذهن ها را آلوده و مسموم 
می نمایند، بدین علت است که بر اریکه قدرت سوار باشند و همچنان منافع انسانها را غارت و چپاول نمایند،  
آنها بخوبی می دانند اگر انسان نیروی بالقوه ی خود را نشناسد هیچگاه نخواهد توانست اهمیتِ سیستم کنترل را دریابد، 
لذا بقاءِ خودشان را ، در دور نگه داشتن انسان از هویت حقیقی خود می دانند و همواره سعی دارند هویت حقیقی انسان را بر پایه مادیات و ظواهر و زینتهای بیرونی معرفی کنند.
    این بسیار جالب است زیرا در همه ی ادیان الهی دقیقاً تعریف و نقش شیطان این چنین عنوان گردیده است که نه تنها  تحمّلِ  عظمتِ  مقام انسان را ندارد بلکه همواره با اغفال او ، نگاه و توجه انسان را از ”درون“ به ظواهر زینت شده ی بیرونی جلب می نماید و بدینوسیله از انسان موجودی می سازد اسیر و سرگرم و الکی خوش ، و نیز بزرگترین دشمن خود را آگاهی  و عقل عاقبت اندیش انسان می داند.

بهرحال، در کشورهای درحال رشد، که غالباً نقشِ ”انسان“ را مجهول نگه می دارند و یا بسیار ناقص و مبهم نشان می دهند، بدین دلیل است که نمی خواهند ما انسان ها از ”حقوق“  و ”جایگاه“  و ”ارزشی“ که داریم مطلع و آگاه  گردیم، زیرا آنان انسانهائی می خواهند که مطیع و تابعِ  آنان باشند، لذا زندگی ها همچنان بی بهره و بی نتیجه و عقیم خواهد ماند چون با فطرت و نهاد آدمی ناسازگار است و پیامدهای تخریبی بسیاری هم درپی دارد مانند : حس حاکم نبودن بر سرنوشت خود ، احساس بی پناهی ، احساس به هیچ گرفته شدن ، عدم امنیت به آینده ای روشن و خلاصه پناه بردن به اعتیاد و فحشاء ، چاپلوسی، ریا، دروغ و تظاهر و…    
به راستی آیا در پسِِ  این تیرگی وهجوم سیاه، می توان نشانه و نویدی از بامدادِ روشن و آرام دید؟!!

و اما در کشورهای پیشرفته و ابرقدرت،  هرچند ”رفاه“  و ”امنیت“  و ”آزادی“ برای مردم کشورشان فراهم شده  و همه چیز پیشرفت کرده است، اما چیزی که انسان از او دورتر شده،  خودِ  اوست و این بزرگترین خیانت و جنایتی است که در حق انسان روا داشته اند،  آنان بسیار حساب شده، ساختار انسان را به بیـراهه کشانیده و او را به گونه ای دیگر مسخ کرده اند.
       برای اینکه بهتر بتوانم منظورم را برسانم مثالی می زنم : پرنده، به این دلیل پرنده است که بال دارد و می تواند در آسمان ها… پرواز کند ، مگر نه به او ”پرنده“ نمی گفتند . حال اگر بال این پرنده را ببندیم و او را در این زمین خاکی که زینت داده شده  آزاد نمائیم آزادِ آزاد… بدیهی است که پرنده آزاد است اما نه در جایگاه خودش ، که بر روی زمینِ خاکی!،  بخصوص این که مدام و در اشکالِ گوناگون به او یک پیام القاء می گردد : ”خوش باش“ ، ”کیف کن“ ، زندگی همین است… لذت ببر….         این نوع آزادی، که انسان را به بیراهه کشانیده، نه تنها برای او هیچ رشد و تعالی ای نخواهد داشت بلکه او را از درون پوچ و به بن بست خواهد رسانید، چنانکه می بینیم .

و بالاخره ، کشورهای عقب افتاده را هم، چنان در ”فقـر“  و ”فلاکت“  و ”جنگ“  و ”بیماری“ گرفتار نموده اند که باز آن بیچارگان هم به نوعی دیگر اسیر و مشغول گردیده اند.
         جالب است حتی در ادیان هم می بینیم که با محور قراردادن تکلیف مداری به نوعی دیگر انسانها را از هویت خود دور و مشغول و سرگرم نموده اند در صورتیکه حقیقت ادیان بر محور”حق مداری“ است .

بهرحال ، این ”انجمن های مخفی“ که دراصل توسط ”صهیونیست“ ها که صاحبان و مدیران رسانه ها و صنایعِ مستهجن و هرزه نگاری در دنیا هستند با همکاری کشوهائی که به ناحق «حقِ وتو» دارند اداره می شود، اینان یک طرح را با نام های متفاوت و اشکال گوناگون چنان اجرا نموده اند که امروزه ما انسانها گوئی مثل یک برده در زندان به دنیا می آییم، زندانی که میله های آن نامرئی است و حُبابی شیشه ای بر دنیا گذاشته اند که کسی محصور بودنِ آنرا حس نکند اما بیش از آن هم فکر نکند – ”زندانی برای ذهن“ – لذا می بینیم در هیچ کجای دنیا ”عدالتی“ نیست ، بلکه ”آگاهی“  گنـاه است و به اندازه بودن انسان نیز ”جرم“ است .

و خلاصه امروزه، که در اثر عملکردهای آن اقلیت، روز به روز محیط دنیا ”خطرناک“تر گردیده، بطوری که با سرعت به طرف نابودیِ تلخی پیش می رود،  در این کویر انسانی، معدود انسانهائی توانسته اند با سختی بسیار، دردها و رنج ها را عامل بیداری و درهم شکستنِ محدودیتها بدانند و بیــدار و آگاه گردند، اینان هر چند فاقد امنیت لازم هستند اما همواره خود را مسئول و متعهد می دانند و نمی توانند شاهد ضایع شدنِ  انسانها باشند، زیرا آنان غمخوارِِ ”زوال ارزشها“ و دلسوز ”سرنوشتِ  مبهم“ انسان هایند و هرگز ازپای نمی نشینند .      
اینان ریشه ی همه ی گرفتاریها را در  محدودیت بینش ها  می دانند و محدودیت در هدف را ، باعث رنج و مخالف نیاز مستمر انسان می خوانند  و خواستار آن هستند که انسانها با شناخت از عظمت سرمایه ها و استعداهایشان، از جایگاه والای خود آگاه و با کمکِ ”عقلِ هدایتگر“،  نگاه درونی داشته تا از اسارتها آزاد گردند و با بازنگری در افکار و اعمال خود ، پی به شیوه و اثراتی که انجمن های مخفی و شیطانی ، با برنامه ریزی و حساب شده در حق ما روا داشته اند ببرند.  آنان خواستار آنند که انسان ” امیــر“ باشد نه اسیر،  که برای امیر بودن و در باتلاق نماندن ، باید ” آگاه “ شد و هدف را فراموش نکرد و از حرکت چشم نپوشید بلکه همواره ”بیــدار“ ، ”هوشیار“ و ”پرتلاش“ بود .

براستی که، ”قاتلینِ فکرِ مردم“، بمراتب بدتر از قاتلینِ جسم مردم هستند، و هیچ جنایتی در عالم ، بدتر و خطرناکتر ازکشتن انسان قبل از ”مردن“ نیست…